بخش
نخست: دینداران
لائیک
پیش
از ورود به بحث لازم است بر حسب ضرورت
تعاریف اصلی مربوط به لائیسیته و سکولاریسم
را عنوان کنم. ضرورت
ذکر این تعاریف خیانتی است که در طی سالها
دین سازان چپاولگر برای تغییر دادن این
معانی بر جامعه ایران روا داشته اند.
لائیسیته:
«دولت
(شامل
سه قوای مقننه، اجرایی و قضائی )
از هیچ
دینی پیروی نمیکند و دین در جامعه مدنی
آزادانه به فعالیت میپردازد اما دین در
سیاست هیچگونه قدرتی اعمال نمیکند»
( ویکیپدیا
فارسی )
سکولاریسم:«
یا
گیتی گرایی
به صورت کلی به مفهوم ممانعت از دخالت دین
در تمامی امور عمومی جامعه است.
در
لائیسیته اروپایی بحث گردیده که سکولاریسم
یا گیتی گرایی یک جنبش به سوی مدرنیته و
دور شدن از ارزشهای دینی است.
از آن
جا که اصطلاح سکولاریسم یا گیتی گرایی در
موارد مختلفی استفاده میشود، معنی دقیق
آن بر اساس نوع کاربرد متفاوت است.
فلسفه
سکولاریسم یا گیتی گرایی بر این پایه بنا
شده است که زندگی با در نظر گرفتن ارزشها
پسندیدهاست و دنیا را با استفاده از
دلیل و منطق، بدون استفاده از تعاریفی
مانند خدا یا خدایان و یا هر نیروی ماورای
طبیعی دیگری، بهتر میتوان توضیح داد.
» ( ویکیپدیا
فارسی )
چنانچه
از تعاریف فوق مشخص میشود تفاوت بین
معانی لائیسیته و سکولاریسم در سطح حکومت
و دولت تقریباً همسان ولی در سطح جامعه
متفاوت میباشد. بدین
معنی که سکولاریسم یک مفهوم فلسفی فرا
سیاسی دارد که لائیسیته فاقد آن است.
یا به
عبارت دیگر سکولاریسم میتواند به معنی
زدودن آثار دین و یا مبارزه با نهادهای
دینی جامعه به کار برده شود ولی لائیسیته
کاملاً از دخالت در دین و یا نهادهای دینی
خودداری میکند و این حوزه را به اختیار
وجدان آگاه خود جامعه واگذار میکند.
دیندار
لائیک: با
استفاده از تعریف فوق برای لائیسیته منظور
این مقاله از دیندار لائیک هر دینداری
است که بر لزوم جدا بودن دین از حوزه سیاسی
اعتقاد دارد و این جدائی را هم برای دور
نگه داشتن دین از صحنه سیاست و جلوگیری
از تبدیل شدن دین به ابزار سیاسی و دنیوی
لازم میداند و هم برای جلوگیری از به قدرت
رسیدن افراد ناشایست به قدرت سیاسی بر
اساس امتیازهای اعتقادی نه توانمندیهای
سیاسی لازم میشمارد.
با
بررسی تاریخ دخالت دین در حکومت درون
جغرافیای ایران متوجه میشویم بیشترین
دخالت از سوی اسلام شیعی در سیاست حاکم
اعمال شده است گاهی اوقات این دخالت با
استفاده از ابزار فقهی صورت گرفته در
دوران حکومت شاهان با حرام کردن تنباکو
و یا منع کردن اولیاء از فرستادن دخترانشان
به مدرسهها و پس از انقلاب 57
نیز این
دخالتها مستقیم با در اختیار گرفتن حکومت
اعمال میشود.
از
آنجا که بیشتر ادیان یا مذاهب غیر شیعی
ادعایی در مورد لزوم اعمال تغییرات در
حکومت بر اساس باورهای اعتقادی خود
نداشتهاند با این پیشفرض که بیشترین
دینداران لائیک از بین ایرانیان شیعی و
لائیک هستند این مقاله سعی دارد ریشههای
لائیک بودن را در بین شیعیان بررسی کرده
و مسئولیت آنها را گوشزد نماید.
دینداران
لائیک از دو جبهه متفاوت در مقابل تهاجم
و حمله مداوم قرار دارند.
یکم
از سوی فقهای تمامیت خواه شیعی
که لائیسیته را عین سکولاریسم معنی میکنند
و ادعا میکنند دین اسلام الزاماً حق دخالت
در حکومت و سیاست را دارا میباشد.
و کسانیکه
بر این مدعا نیستند کافِر و مرتد هستند.
دوم
از سوی دین ناباورانی که ادعا میکنند دین
با مبانی عقلی سازگار نیست
لذا برای رسیدن به دمکراسی و مردم سالاری
بایستی هم دین از صحنه سیاسی حذف گردد و
هم دینداران حق ورود به صحنه سیاسی را
نداشته باشند. به
عبارت دیگر اینان نیز همانند فقها لائیسیته
را به معنی سکولاریسم معنی میکنند و
خواستار حذف دین از صحنه جامعه و حذف
دیندار از صحنه سیاست هستند.
شرط
اصلی مقابله با این تهاجمات تعیین کاملاً
آشکار خطوط قرمز دینداران لائیک با هر دو
جبهه فوق میباشد.
یکی
از موارد دیگری که همیشه مورد سوءاستفاده
قرار گرفته است دین شمردن خود اصل لائیسیته
است در حالیکه لائیسیته به یک عمل سیاسی
و یا تعریف محدوده اختیارات سیاسی در
جامعه تأکید دارد و هیچ کاری با دین نداشته
و ندارد و یا هیچ گونه آرمان و اعتقاد دینی
برایش تصویر نشده است عدهای از این آرمان
آزادی خواهانه دین میسازند تا بتوانند
در پرتو آن دینداران لائیک را مورد حمله
قرار دهند و ادعای بی دین شدن آنها را
بکنند. این
فقها که خود را جانشین امامان و خدا در
زمین میدانند و به جای خدا احکام فقهی و
باید و نباید برای مردم تعیین میکنند.
به راستی
خود تا چه حدی به احکام الهی معتقد و عمل
میکنند. برای
بررسی این موضوع کافیست اعمال این فقها
را با متن بایدها و نبایدهای دینی و قرآنی
بررسی کنیم.
اخیراً
آقای محسن کدیور در مقالهای با تیتر «
ممانعت
از اعزام بیمار سالمند مبتلا به سرطان به
بیمارستان » به
نقد عملکرد خمینی در زمان اوایل انقلاب
با مرحوم آیت الله شریعتمداری مرجع تقلید
آن زمان پرداختند. این
مقاله مرا به یاد همان دوران و حمله شبانه
نیروهای سپاه پاسداران به مقر حزب خلق
مسلمان در تبریز انداخت. شبی
که تا صبح تمامی خانواده من از صدای گلوله
و آرپی جی نتوانسته بود بخوابد و یورش
سپاه با کشتن افراد داخل حزب همچنین مفقود
شدن یکی از همسایگان ما که خبرنگار بود
به پایان رسید. فردای
آنروز نیز از صدا و سیما اعلام شد که برخی
از سردمداران حزب خلق مسلمان در دادگاه
محاکمه شدند و اعدام گردیدند.
در
روزهای قبل از این واقعه من مردمی را دیده
بودم که با
راهپیمائی و شعار «عمامه
دن تاج اولماز خمینی دن شاه اولماز»
مخالفت
خودشان را با اصل ولایت فقیه نشان میدادند.
و همچنین
شاهد دستگیری و زندانی شدن طرفداران
شریعتمداری در تبریز بودم.
سؤالی
که وجود دارد این است که چرا
کسانیکه به صورت علنی با اصل ولایت فقیه
که به ادعای خود فقها یک نظریه فقهی میباشد
به مخالفت برخاستند کشته شدند؟
آیا این افراد از نظر شرعی کاری جز عدم
بیعت با خمینی کرده بودند؟ اگر این اقدام
تنها عدم بیعت با خمینی بوده است
آیا اقدام خمینی و سپاه پاسداران که در
آن زمان سازمانی کاملاً نوپا بود تفاوتی
با اقدام یزید و شمر دارد؟
به
اعتقاد من فلسفه زندگی یک مسلمان در سوره
والعصر بیان شده است
و کسی که به این سوره عمل نمیکند نمیتواند
نام خود را مسلمان بگذارد و عمر خود را
نیز تباه میکند. وظایف
بیان شده در این سوره کاملاً آشکار و خلاصه
میباشد. هر
کس که ایمان آورد بایستی «اعمال
نیکو انجام دهد. توصیه
کننده به حق و گوینده حقیقت باشد.
و
توصیه کننده به صبر و در مقابل مشکلات
صبور باشد»
در
حکومت جمهوری اسلامی ایران ما حق نداریم
تمامی گناه را به دوش رهبری یا دولت و یا
روحانیت بگذاریم. تمامی
ایرانیان مسلمانی که اجازه میدهند حکومت
به نام اسلام نا مسلمانی کند و از بیان حق
و دفاع از حق خودداری میکنند مقصر هستند
چرا که به حداقل فرمان الهی در قرآن عمل
نکرده اند. در
راس این مقصرین فقها قرار دارند
زیرا که قرنها این فقها ادعا میکردند که
تشخیص حق از باطل به راحتی ممکن نیست و
مردم یا بایستی خود مجتهد باشند و یا به
مجتهدی اقتدا کنند تا به مدد رهنمودهای
مجتهدین و فقها حق را از باطل تشخیص دهند.
به همین
منظور هم در جمهوری اسلامی ایران مجلس
خبرگان رهبری تشکیل شد که مجمعی از فقهای
شیعه ایجاد گردد تا حکومت از چهارچوب
اسلامی خارج نشود. جلوی
ابزاری شدن دین در دست سیاست گرفته شود.
اصل
اول قانون اساسی نیز اعلام میکند که حکومت
جمهوری اسلامی مادام العمر حکومتی شیعه
اثنی عشری میباشد. چنین
حکومتی که در آن زندانیان کشته میشوند
و قاتلین آنها رئیس سازمان تأمین اجتماعی
میشوند. در
زندانها به دختران و پسران اسیر شده تجاوز
میکنند و زنان و مادران اسیر شدگان را
آزار میدهند. دختران
این مسلمانان را به اعراب شیعه دیگر
کشورهای همسایه برای رسیدن به امیال سیاسی
خودشان به صورت صیغه عرضه میکنند.
و
این اعمال هم در زمان خمینی و هم در زمان
خامنه ای انجام شده و میشود.
آیا
بیان ظلم این حکومت و غیر اسلامی بودن
تمامی اعضاء و اندام این حکومت وظیفه
فقهای شیعه نیست؟
چه تفاوتی وجود دارد این فقیه در ایران
باشد یا در عراق یا هر جای دیگری.
اصل این
است که بیان حقیقت وظیفه اولیه فقها میباشد
که بدون انجام آن حتی نمازشان نیز قبول
نخواهد شد.
وظیفه
تمامی دینداران مسلمان لائیک این است که
از این قوم غیر اسلامی مسلط بر نهادهای
اسلامی اعلام برائت کنند و حقیقت غیر
اسلامی بودن این اعمال را با صدای بلند
فریاد بزنند. تا
بتوانند به آن سیستم دلخواه و آزاد خویش
دسترسی بیابند سیستمی که آزادی و اختیار
انسانها قدر و منزلت دارد و هیچکس به
خاطر داشتن و یا نداشتن اعتقادی مورد اذیت
و آزار قرار نمیگیرد سیستمی که در آن حقایق
امکان بیان و ظهور را پیدا میکنند چرا که
بستر نقد و بازبینی اعتقادات وجود دارد.
هیچ
فرزندی به جرم مسلمان بودن پدر و مادرش
محکوم به پذیرش دین اسلام نیست و همه
آزادانه هر چه را که شایسته هست انتخاب
میکنند. آیا
اسلام جز این است که مردم در ایمان و
اعمالشان آزاد باشند و مؤاخذه افراد به
عهده خداوند میباشد به جز در مورد «حق
الناس». والله
که بیشترین خیانت به حق الناس را حکومت
جمهوری اسلامی ایران روا داشته است و با
چپاول پول نفت حق یتیمان و بینوایان مسلمان
و غیر مسلمان ایرانی را غارت کرده
است. در
این ارتباط میتوانید آیات مربوط به حق
الناس را در مقاله قبلی من با تیتر «خامنه
ای و خمینی چگونه شکمشان را از آتش پر کرده
و میکنند» مطالعه
کنید. آیا
فقهای فعلی از ترس قطع سهمیه خودشان از
بیت المال به این سکوت و عدم بیان حقایق
دست نزده اند؟ آیا جمهوری اسلامی ایران
تلاش ندارد با سهمیه خور کردن مردم توسط
یارانه ها آنها را به سکوت در مقابل ظلم
خودش وادار کند؟
(اطيعوالله
و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم)
این
آیه که مبنای ادعای ولایت روحانیون هست
و بر اساس آن اجتهاد را و لزوم اطاعت از
مجتهد را توجیه میکنند به معنی جانشینی
ولی امر بعد از پیامبر نیست
چرا که
صاحبان امر به معنی متخصصین است یعنی
برترینها در امور
مثلاً برای بیمار اطاعت از دکتر لازم است
و برای کارگر اطاعت از مهندس و برای جامعه
اطاعت از سیاستمداران منتخب مردمی و
سایر.... همچنان
که اطاعت از پیامبر به معنی غیبت خداوند
نیست اطاعت از اولی الامر نیز به معنی
زمان غیبت پیامبر نیست یعنی حتی در زمان
پیامبر نیز متخصصین هر امر و کاری حق ارائه
راهکار برای مردم را دارند.
و
در این آیه واو عطف وجود دارد یعنی اطاعت
از تمامی این منابع دینی و دنیوی لازم
است. به
عبارت سادهتر میگوید«از
خدا و از پیامبر و از متخصصین امور حرف
شنوی کنید» نمیگوید
«از
خدا و پس از مرگ خدا از پیامبر و پس از مرگ
پیامبر از ولی فقیه حرف شنوی کنید»
حقیقت
این است که هر نوع جمهوریتی که لائیک باشد
و توسط اکثریت مسلمان در یک کشور بنا نهاده
شود در ذات خود باورهای اسلامی را دارا
میباشد. لذا
اولویت دادن اعتقاد در مقابل توانمندی
جهت سوءاستفاده از سیستم سیاسی و به
قدرت سیاسی رساندن افراد ناشایست در سیستم
لائیک قابل قبول نیست تجربه سی و پنج ساله
حکومت جمهوری اسلامی ایران برای تمامی
ایرانیان ثابت کرد که برتری افراد نسبت
به یکدیگر در اعمالشان نمود پیدا میکند
نه در ادعا و اعتقاداتشان از سوی دیگر
اعمال فقیهان و مجتهدین در این دوره نیز
نشان دهنده فاصله زیاد این طبقه از حقیقت
اسلام میباشد. لذا
ایرانیان
مسلمان امروز بیش از هر چیزی به آزادی
نهاد دین از چنگال سیاست نیاز دارند تا
بتوانند در سایه این آزادی به اندیشههای
دینی خود سامان دهند
و دین خود را از تخریب چندین ساله طبقه
روحانیت نجات دهند.
دین باوران لائیک بایستی به این نکته توجه فراوان کنند که بحث این مقاله حقانیت یک گروه و باطل بودن گروه دیگر نیست بلکه ذکر این نکته است که برای دسترسی به دین پاک و تطهیر شده از دست سیاستمداران بایستی ابتدا آن را از صحنه سیاست خارج کنیم سپس در بستر آزاد اندیشهها برای آن با زینت عقل روشنائی دهیم تا بتوانیم در زیر پرتو نورانی آن در صلح و دوستی زندگی کنیم. اگر بخواهیم جانب حق را نگاه داریم بایستی قاطعانه از مداخله در سیاست به نام دین پرهیز کنیم و اجازه ندهیم هیچکس به نام دین در عرصه سیاست تاخت و تاز کند و هم چنین هیچکس به نام سیاست عرصه دین را نابود سازد. بایستی به هوش باشیم که اگر این طرفداری از حق و حقیقت امروز صورت نگیرد. فردا پس از تخریب شدن ستونهای حکومت غیر اسلامی ایران بزرگترین خطر متوجه دینداران مسلمان خواهد بود. ما اکنون در دوره ای هستیم که آیندگان ایران میتوانند به تصمیمات امروز ما افتخار کنند و یا مایه شرم و سر افکندگی آنها باشیم.
دین باوران لائیک بایستی به این نکته توجه فراوان کنند که بحث این مقاله حقانیت یک گروه و باطل بودن گروه دیگر نیست بلکه ذکر این نکته است که برای دسترسی به دین پاک و تطهیر شده از دست سیاستمداران بایستی ابتدا آن را از صحنه سیاست خارج کنیم سپس در بستر آزاد اندیشهها برای آن با زینت عقل روشنائی دهیم تا بتوانیم در زیر پرتو نورانی آن در صلح و دوستی زندگی کنیم. اگر بخواهیم جانب حق را نگاه داریم بایستی قاطعانه از مداخله در سیاست به نام دین پرهیز کنیم و اجازه ندهیم هیچکس به نام دین در عرصه سیاست تاخت و تاز کند و هم چنین هیچکس به نام سیاست عرصه دین را نابود سازد. بایستی به هوش باشیم که اگر این طرفداری از حق و حقیقت امروز صورت نگیرد. فردا پس از تخریب شدن ستونهای حکومت غیر اسلامی ایران بزرگترین خطر متوجه دینداران مسلمان خواهد بود. ما اکنون در دوره ای هستیم که آیندگان ایران میتوانند به تصمیمات امروز ما افتخار کنند و یا مایه شرم و سر افکندگی آنها باشیم.
آنچه
که در بهار عربی مربوط به دیگر کشورها
میبینیم( بر
خلاف نظر آقای اشکوری در بحث «درنگی در نقش دین مدنی در ایران») واقعیت
تکراری سیستم سیاسی ایران در اوایل انقلاب
میباشد. اکنون
مردم ایران یک تجربه عملی از خطرات تفکر
انحصار طلب دینی در سیاست دارند.
لذا
باور من این است که تعداد
دینداران لائیک خیلی بیش از آن هست که
حکومت و یا آقای اشکوری ادعا میکنند.
مشکلی
که دینداران لائیک داشتهاند که در این
مشکل با دین ناباوران لائیک نیز شریک
میباشند عدم امکان شکل گیری نهادهای مدنی
و احزاب لائیک در ایران بوده و هست از
مهمترین وظائف ایرانیان لائیک نیز ایجاد
این نهادها و سازماندهی این احزاب میباشد.
خوشبختانه
ورود ملی مذهبیها و رانده شدگان انتخابات
88 به
خارج کشور باعث شد اتحادهای اولیه بین
دینداران لائیک و دین ناباوران لائیک
ایجاد شود. اما
تداوم این اتحاد نیاز به بیان حقایق و
قبول مسئولیتها دارد. دینداران
لائیک مسئول هستند که جلوی دخالت دین را
در عرصه سیاسی بهخصوص به صورت آشکار و
عریان و به نام دین سد کنند.
تا تمامی
ایرانیان به نیت خیر آنها جهت نجات ایران
از دست معاندین اسلام که ماسک اسلامی بودن
را دارند پی ببرند و جو اعتماد و اطمینان
برای ایرانیان لائیک ایجاد گردد.
خلاصه
و نتیجه این مقاله را در چند سطر به پایان
میرسانم
1- وجود
اسلامی بودن حکومت با ذکر آن در قانون
اساسی باعث اسلامی شدن آن نشده است.
2- دخالت
دادن افراد به بهانه اولویت داشتن آنها
بر اساس اعتقادات مذهبی در سیاست باعث
ابزاری شدن دین شده است.
3- شرط
تطهیر دین از خرافات و جزم اندیشی باز
گرداندن آزادی به حوزه اعتقادات و
اندیشههای دین داران با حکومت لائیک
است.
4- کسانیکه
در روزگار کنونی بر ظلم حاکمین به نام
اسلام سکوت میکنند. خود
به اسلام خیانت میکنند.
5- برقراری
سیستم سیاسی لائیک در ایران باعث رشد دین
اسلام شده و اسلام را از دست غاصبین نا حق
آن رها خواهد کرد.
6- وظیفه
تک تک مسلمانان لائیک بیان حقیقت و اعلام
برائت از حکومت غیر اسلامی ایران میباشد.
7- در
یک سیستم سیاسی لائیک که اکثریت آن را
مسلمانان تشکیل دادهاند قوانین در ذات
خود باورهای جمعی مسلمانان را دارا میشوند.
لذا
نیازی به ذکر اسلامی بودن نیست.
8- اساس
یک دمکراسی لائیک بر حق تمامی مردم جهت
حضور در عرصه سیاست و جلوگیری از دخالت
در عرصه سیاست به نام دین میباشد.
لذا
دیندار بودن و یا دیندار نبودن هیچ گونه
امتیازی برای حضور و یا عدم حضور در صحنه
سیاسی نیست.