۱۳۹۱ آذر ۲۶, یکشنبه

مسئولیت خطیر ایرانیان لائیک: دینداران لائیک

بخش نخست: دینداران لائیک

پیش از ورود به بحث لازم است بر حسب ضرورت تعاریف اصلی مربوط به لائیسیته و سکولاریسم را عنوان کنم. ضرورت ذکر این تعاریف خیانتی است که در طی سالها دین سازان چپاولگر برای تغییر دادن این معانی بر جامعه ایران روا داشته اند.
لائیسیته: «دولت (شامل سه قوای مقننه، اجرایی و قضائی ) از هیچ دینی پیروی نمی‌کند و دین در جامعه مدنی آزادانه به فعالیت می‌پردازد اما دین در سیاست هیچ‌گونه قدرتی اعمال نمی‌کند» ( ویکیپدیا فارسی )
سکولاریسم:« یا گیتی گرایی به صورت کلی به مفهوم ممانعت از دخالت دین در تمامی امور عمومی جامعه است. در لائیسیته اروپایی بحث گردیده که سکولاریسم یا گیتی گرایی یک جنبش به سوی مدرنیته و دور شدن از ارزش‌های دینی است. از آن جا که اصطلاح سکولاریسم یا گیتی گرایی در موارد مختلفی استفاده می‌شود، معنی دقیق آن بر اساس نوع کاربرد متفاوت است. فلسفه سکولاریسم یا گیتی گرایی بر این پایه بنا شده است که زندگی با در نظر گرفتن ارزش‌ها پسندیده‌است و دنیا را با استفاده از دلیل و منطق، بدون استفاده از تعاریفی مانند خدا یا خدایان و یا هر نیروی ماورای طبیعی دیگری، بهتر می‌توان توضیح داد. » ( ویکیپدیا فارسی )

چنانچه از تعاریف فوق مشخص می‌شود تفاوت بین معانی لائیسیته و سکولاریسم در سطح حکومت و دولت تقریباً همسان ولی در سطح جامعه متفاوت میباشد. بدین معنی که سکولاریسم یک مفهوم فلسفی فرا سیاسی دارد که لائیسیته فاقد آن است. یا به عبارت دیگر سکولاریسم میتواند به معنی زدودن آثار دین و یا مبارزه با نهادهای دینی جامعه به کار برده شود ولی لائیسیته کاملاً از دخالت در دین و یا نهادهای دینی خودداری میکند و این حوزه را به اختیار وجدان آگاه خود جامعه واگذار میکند.
دیندار لائیک: با استفاده از تعریف فوق برای لائیسیته منظور این مقاله از دیندار لائیک هر دینداری است که بر لزوم جدا بودن دین از حوزه سیاسی اعتقاد دارد و این جدائی را هم برای دور نگه داشتن دین از صحنه سیاست و جلوگیری از تبدیل شدن دین به ابزار سیاسی و دنیوی لازم میداند و هم برای جلوگیری از به قدرت رسیدن افراد ناشایست به قدرت سیاسی بر اساس امتیازهای اعتقادی نه توانمندی‌های سیاسی لازم میشمارد.
با بررسی تاریخ دخالت دین در حکومت درون جغرافیای ایران متوجه می‌شویم بیشترین دخالت از سوی اسلام شیعی در سیاست حاکم اعمال شده است گاهی اوقات این دخالت با استفاده از ابزار فقهی صورت گرفته در دوران حکومت شاهان با حرام کردن تنباکو و یا منع کردن اولیاء از فرستادن دخترانشان به مدرسه‌ها و پس از انقلاب 57 نیز این دخالتها مستقیم با در اختیار گرفتن حکومت اعمال میشود.
از آنجا که بیشتر ادیان یا مذاهب غیر شیعی ادعایی در مورد لزوم اعمال تغییرات در حکومت بر اساس باورهای اعتقادی خود نداشته‌اند با این پیش‌فرض که بیشترین دینداران لائیک از بین ایرانیان شیعی و لائیک هستند این مقاله سعی دارد ریشه‌های لائیک بودن را در بین شیعیان بررسی کرده و مسئولیت آن‌ها را گوشزد نماید.
دینداران لائیک از دو جبهه متفاوت در مقابل تهاجم و حمله مداوم قرار دارند. یکم از سوی فقهای تمامیت خواه شیعی که لائیسیته را عین سکولاریسم معنی میکنند و ادعا میکنند دین اسلام الزاماً حق دخالت در حکومت و سیاست را دارا میباشد. و کسانیکه بر این مدعا نیستند کافِر و مرتد هستند. دوم از سوی دین ناباورانی که ادعا میکنند دین با مبانی عقلی سازگار نیست لذا برای رسیدن به دمکراسی و مردم سالاری بایستی هم دین از صحنه سیاسی حذف گردد و هم دینداران حق ورود به صحنه سیاسی را نداشته باشند. به عبارت دیگر اینان نیز همانند فقها لائیسیته را به معنی سکولاریسم معنی میکنند و خواستار حذف دین از صحنه جامعه و حذف دیندار از صحنه سیاست هستند.
شرط اصلی مقابله با این تهاجمات تعیین کاملاً آشکار خطوط قرمز دینداران لائیک با هر دو جبهه فوق میباشد.
یکی از موارد دیگری که همیشه مورد سوء‌استفاده قرار گرفته است دین شمردن خود اصل لائیسیته است در حالیکه لائیسیته به یک عمل سیاسی و یا تعریف محدوده اختیارات سیاسی در جامعه تأکید دارد و هیچ کاری با دین نداشته و ندارد و یا هیچ گونه آرمان و اعتقاد دینی برایش تصویر نشده است عده‌ای از این آرمان آزادی خواهانه دین میسازند تا بتوانند در پرتو آن دینداران لائیک را مورد حمله قرار دهند و ادعای بی دین شدن آن‌ها را بکنند. این فقها که خود را جانشین امامان و خدا در زمین میدانند و به جای خدا احکام فقهی و باید و نباید برای مردم تعیین میکنند. به راستی خود تا چه حدی به احکام الهی معتقد و عمل میکنند. برای بررسی این موضوع کافیست اعمال این فقها را با متن بایدها و نبایدهای دینی و قرآنی بررسی کنیم.
اخیراً آقای محسن کدیور در مقاله‌ای با تیتر « ممانعت از اعزام بیمار سالمند مبتلا به سرطان به بیمارستان » به نقد عمل‌کرد خمینی در زمان اوایل انقلاب با مرحوم آیت الله شریعتمداری مرجع تقلید آن زمان پرداختند. این مقاله مرا به یاد همان دوران و حمله شبانه نیروهای سپاه پاسداران به مقر حزب خلق مسلمان در تبریز انداخت. شبی که تا صبح تمامی خانواده من از صدای گلوله و آرپی جی نتوانسته بود بخوابد و یورش سپاه با کشتن افراد داخل حزب همچنین مفقود شدن یکی از همسایگان ما که خبرنگار بود به پایان رسید. فردای آنروز نیز از صدا و سیما اعلام شد که برخی از سردمداران حزب خلق مسلمان در دادگاه محاکمه شدند و اعدام گردیدند. در روزهای قبل از این واقعه من مردمی را دیده بودم که با راهپیمائی و شعار «عمامه دن تاج اولماز خمینی دن شاه اولماز» مخالفت خودشان را با اصل ولایت فقیه نشان میدادند. و همچنین شاهد دستگیری و زندانی شدن طرفداران شریعتمداری در تبریز بودم. سؤالی که وجود دارد این است که چرا کسانیکه به صورت علنی با اصل ولایت فقیه که به ادعای خود فقها یک نظریه فقهی میباشد به مخالفت برخاستند کشته شدند؟ آیا این افراد از نظر شرعی کاری جز عدم بیعت با خمینی کرده بودند؟ اگر این اقدام تنها عدم بیعت با خمینی بوده است آیا اقدام خمینی و سپاه پاسداران که در آن زمان سازمانی کاملاً نوپا بود تفاوتی با اقدام یزید و شمر دارد؟
به اعتقاد من فلسفه زندگی یک مسلمان در سوره والعصر بیان شده است و کسی که به این سوره عمل نمیکند نمیتواند نام خود را مسلمان بگذارد و عمر خود را نیز تباه میکند. وظایف بیان شده در این سوره کاملاً آشکار و خلاصه میباشد. هر کس که ایمان آورد بایستی «اعمال نیکو انجام دهد. توصیه کننده به حق و گوینده حقیقت باشد. و توصیه کننده به صبر و در مقابل مشکلات صبور باشد»
در حکومت جمهوری اسلامی ایران ما حق نداریم تمامی گناه را به دوش رهبری یا دولت و یا روحانیت بگذاریم. تمامی ایرانیان مسلمانی که اجازه میدهند حکومت به نام اسلام نا مسلمانی کند و از بیان حق و دفاع از حق خودداری میکنند مقصر هستند چرا که به حداقل فرمان الهی در قرآن عمل نکرده اند. در راس این مقصرین فقها قرار دارند زیرا که قرنها این فقها ادعا میکردند که تشخیص حق از باطل به راحتی ممکن نیست و مردم یا بایستی خود مجتهد باشند و یا به مجتهدی اقتدا کنند تا به مدد رهنمودهای مجتهدین و فقها حق را از باطل تشخیص دهند. به همین منظور هم در جمهوری اسلامی ایران مجلس خبرگان رهبری تشکیل شد که مجمعی از فقهای شیعه ایجاد گردد تا حکومت از چهارچوب اسلامی خارج نشود. جلوی ابزاری شدن دین در دست سیاست گرفته شود. اصل اول قانون اساسی نیز اعلام میکند که حکومت جمهوری اسلامی مادام العمر حکومتی شیعه اثنی عشری میباشد. چنین حکومتی که در آن زندانیان کشته می‌شوند و قاتلین آنها رئیس سازمان تأمین اجتماعی میشوند. در زندانها به دختران و پسران اسیر شده تجاوز میکنند و زنان و مادران اسیر شدگان را آزار میدهند. دختران این مسلمانان را به اعراب شیعه دیگر کشورهای همسایه برای رسیدن به امیال سیاسی خودشان به صورت صیغه عرضه میکنند. و این اعمال هم در زمان خمینی و هم در زمان خامنه ای انجام شده و میشود. آیا بیان ظلم این حکومت و غیر اسلامی بودن تمامی اعضاء و اندام این حکومت وظیفه فقهای شیعه نیست؟ چه تفاوتی وجود دارد این فقیه در ایران باشد یا در عراق یا هر جای دیگری. اصل این است که بیان حقیقت وظیفه اولیه فقها میباشد که بدون انجام آن حتی نمازشان نیز قبول نخواهد شد.
وظیفه تمامی دینداران مسلمان لائیک این است که از این قوم غیر اسلامی مسلط بر نهادهای اسلامی اعلام برائت کنند و حقیقت غیر اسلامی بودن این اعمال را با صدای بلند فریاد بزنند. تا بتوانند به آن سیستم دلخواه و آزاد خویش دسترسی بیابند سیستمی که آزادی و اختیار انسان‌ها قدر و منزلت دارد و هیچ‌کس به خاطر داشتن و یا نداشتن اعتقادی مورد اذیت و آزار قرار نمیگیرد سیستمی که در آن حقایق امکان بیان و ظهور را پیدا میکنند چرا که بستر نقد و بازبینی اعتقادات وجود دارد. هیچ فرزندی به جرم مسلمان بودن پدر و مادرش محکوم به پذیرش دین اسلام نیست و همه آزادانه هر چه را که شایسته هست انتخاب میکنند. آیا اسلام جز این است که مردم در ایمان و اعمالشان آزاد باشند و مؤاخذه افراد به عهده خداوند میباشد به جز در مورد «حق الناس». والله که بیشترین خیانت به حق الناس را حکومت جمهوری اسلامی ایران روا داشته است و با چپاول پول نفت حق یتیمان و بینوایان مسلمان و غیر مسلمان ایرانی را غارت کرده است. در این ارتباط میتوانید آیات مربوط به حق الناس را در مقاله قبلی من با تیتر «خامنه ای و خمینی چگونه شکمشان را از آتش پر کرده و میکنند» مطالعه کنید. آیا فقهای فعلی از ترس قطع سهمیه خودشان از بیت المال به این سکوت و عدم بیان حقایق دست نزده اند؟ آیا جمهوری اسلامی ایران تلاش ندارد با سهمیه خور کردن مردم توسط یارانه ها آنها را به سکوت در مقابل ظلم خودش وادار کند؟

(اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم) این آیه که مبنای ادعای ولایت روحانیون هست و بر اساس آن اجتهاد را و لزوم اطاعت از مجتهد را توجیه میکنند به معنی جانشینی ولی امر بعد از پیامبر نیست چرا که صاحبان امر به معنی متخصصین است یعنی برترینها در امور مثلاً برای بیمار اطاعت از دکتر لازم است و برای کارگر اطاعت از مهندس و برای جامعه اطاعت از سیاستمداران منتخب مردمی و سایر.... همچنان که اطاعت از پیامبر به معنی غیبت خداوند نیست اطاعت از اولی الامر نیز به معنی زمان غیبت پیامبر نیست یعنی حتی در زمان پیامبر نیز متخصصین هر امر و کاری حق ارائه راهکار برای مردم را دارند. و در این آیه واو عطف وجود دارد یعنی اطاعت از تمامی این منابع دینی و دنیوی لازم است. به عبارت ساده‌تر میگوید«از خدا و از پیامبر و از متخصصین امور حرف شنوی کنید» نمیگوید «از خدا و پس از مرگ خدا از پیامبر و پس از مرگ پیامبر از ولی فقیه حرف شنوی کنید»
حقیقت این است که هر نوع جمهوریتی که لائیک باشد و توسط اکثریت مسلمان در یک کشور بنا نهاده شود در ذات خود باورهای اسلامی را دارا میباشد. لذا اولویت دادن اعتقاد در مقابل توانمندی جهت سوء‌استفاده از سیستم سیاسی و به قدرت سیاسی رساندن افراد ناشایست در سیستم لائیک قابل قبول نیست تجربه سی و پنج ساله حکومت جمهوری اسلامی ایران برای تمامی ایرانیان ثابت کرد که برتری افراد نسبت به یکدیگر در اعمالشان نمود پیدا میکند نه در ادعا و اعتقاداتشان از سوی دیگر اعمال فقیهان و مجتهدین در این دوره نیز نشان دهنده فاصله زیاد این طبقه از حقیقت اسلام میباشد. لذا ایرانیان مسلمان امروز بیش از هر چیزی به آزادی نهاد دین از چنگال سیاست نیاز دارند تا بتوانند در سایه این آزادی به اندیشه‌های دینی خود سامان دهند و دین خود را از تخریب چندین ساله طبقه روحانیت نجات دهند.
دین باوران لائیک بایستی به این نکته توجه فراوان کنند که بحث این مقاله حقانیت یک گروه و باطل بودن گروه دیگر نیست بلکه ذکر این نکته است که برای دسترسی به دین پاک و تطهیر شده از دست سیاستمداران بایستی ابتدا آن را از صحنه سیاست خارج کنیم سپس در بستر آزاد اندیشه‌ها برای آن با زینت عقل روشنائی دهیم تا بتوانیم در زیر پرتو نورانی آن در صلح و دوستی زندگی کنیم. اگر بخواهیم جانب حق را نگاه داریم بایستی قاطعانه از مداخله در سیاست به نام دین پرهیز کنیم و اجازه ندهیم هیچ‌کس به نام دین در عرصه سیاست تاخت و تاز کند و هم چنین هیچ‌کس به نام سیاست عرصه دین را نابود سازد. بایستی به هوش باشیم که اگر این طرفداری از حق و حقیقت امروز صورت نگیرد. فردا پس از تخریب شدن ستونهای حکومت غیر اسلامی ایران بزرگترین خطر متوجه دینداران مسلمان خواهد بود. ما اکنون در دوره ای هستیم که آیندگان ایران میتوانند به تصمیمات امروز ما افتخار کنند و یا مایه شرم و سر افکندگی آن‌ها باشیم.
آنچه که در بهار عربی مربوط به دیگر کشورها میبینیم( بر خلاف نظر آقای اشکوری در بحث «درنگی در نقش دین مدنی در ایران») واقعیت تکراری سیستم سیاسی ایران در اوایل انقلاب میباشد. اکنون مردم ایران یک تجربه عملی از خطرات تفکر انحصار طلب دینی در سیاست دارند. لذا باور من این است که تعداد دینداران لائیک خیلی بیش از آن هست که حکومت و یا آقای اشکوری ادعا میکنند. مشکلی که دینداران لائیک داشته‌اند که در این مشکل با دین ناباوران لائیک نیز شریک میباشند عدم امکان شکل گیری نهادهای مدنی و احزاب لائیک در ایران بوده و هست از مهمترین وظائف ایرانیان لائیک نیز ایجاد این نهادها و سازماندهی این احزاب میباشد. خوشبختانه ورود ملی مذهبی‌ها و رانده شدگان انتخابات 88 به خارج کشور باعث شد اتحادهای اولیه بین دینداران لائیک و دین ناباوران لائیک ایجاد شود. اما تداوم این اتحاد نیاز به بیان حقایق و قبول مسئولیتها دارد. دینداران لائیک مسئول هستند که جلوی دخالت دین را در عرصه سیاسی به‌خصوص به صورت آشکار و عریان و به نام دین سد کنند. تا تمامی ایرانیان به نیت خیر آن‌ها جهت نجات ایران از دست معاندین اسلام که ماسک اسلامی بودن را دارند پی ببرند و جو اعتماد و اطمینان برای ایرانیان لائیک ایجاد گردد.

خلاصه و نتیجه این مقاله را در چند سطر به پایان میرسانم
1- وجود اسلامی بودن حکومت با ذکر آن در قانون اساسی باعث اسلامی شدن آن نشده است.
2- دخالت دادن افراد به بهانه اولویت داشتن آن‌ها بر اساس اعتقادات مذهبی در سیاست باعث ابزاری شدن دین شده است.
3- شرط تطهیر دین از خرافات و جزم اندیشی باز گرداندن آزادی به حوزه اعتقادات و اندیشه‌های دین داران با حکومت لائیک است.
4- کسانیکه در روزگار کنونی بر ظلم حاکمین به نام اسلام سکوت میکنند. خود به اسلام خیانت میکنند.
5- برقراری سیستم سیاسی لائیک در ایران باعث رشد دین اسلام شده و اسلام را از دست غاصبین نا حق آن رها خواهد کرد.
6- وظیفه تک تک مسلمانان لائیک بیان حقیقت و اعلام برائت از حکومت غیر اسلامی ایران میباشد.
7- در یک سیستم سیاسی لائیک که اکثریت آن را مسلمانان تشکیل داده‌اند قوانین در ذات خود باورهای جمعی مسلمانان را دارا میشوند. لذا نیازی به ذکر اسلامی بودن نیست.
8- اساس یک دمکراسی لائیک بر حق تمامی مردم جهت حضور در عرصه سیاست و جلوگیری از دخالت در عرصه سیاست به نام دین میباشد. لذا دیندار بودن و یا دیندار نبودن هیچ گونه امتیازی برای حضور و یا عدم حضور در صحنه سیاسی نیست.

۱۳۹۱ آذر ۱۲, یکشنبه

انتخابات آزاد حقیقت یا دروغ ( نقدی بر کنفرانس پراگ )

کنفرانس پراگ و حاصل تجمیع مخالفان رژیم در یک کنفرانس عملا گامی برای دستیابی به یک برنامه مشخص و گویا جهت برقراری دمکراسی نبود. در این کنفرانس که جمع به اصطلاح نخبگان دمکراسی خواه در خارج از مرزهای ایران گرد هم آمدند اصلی ترین سوالات مردم ایران پاسخ داده نشد. به رغم استقبال فراوانی که از مقاله قبلی من "خمینی نباشید و خمینی سازی نیز نکنید" در بین دمکراسی خواهان ایرانی وجود داشت خیلی از شرکت کنندگان این کنفرانس در اظهارات خود به گوشه هائی از این نیاز بالقوه جامعه ایرانی اشاره کردند یعنی روشن کردن هدف و نوع سیستم حکومتی برای روز بعد از سرنگونی رژیم آخوندی ولی از راه حل قطعی برای تبین برنامه های مدون و آشکار طفره رفتند. به عنوان مثال آقای شریعتمداری پس از اتمام گفتگوهای اولیه برگزار کنندگان و در اولین سوال از بخش پرسش و پاسخ اظهارات زیر را ابراز کردند

حسن شریعتمداری در پاسخ به سوال مطرح شده گفت: «قانون اساسی فقط یک نوشته حقوقی نیست مسلما در بخش تنظیم آن حقوقدان ها و نخبه گان باید شرکت کنند اما ارزش های ملی و عرف تاریخی، ارزش هایی را تعیین می کند که باید بر اساس آن قانون اساسی را نوشت. ما قبل از نوشتن قانون اساسی چند سوال اصلی داریم که نخبه گان باید به آن جواب دهند تا مردم هم قبول کنند. نحوه توزیع قدرت در ایران، منابع مالی، منابع قدرت چگونه تقسیم می شود؟ منابع قدرت یعنی تمرکز قدرت یا عدم تمرکز و فدارالیسم. حل این قضیه یعنی باید در گسل های اجتماعی تفاهم ایجاد شود. گسل توانمند و بی نوا، گسل نسلی، گسل جنسیتی و گسل فرهنگی که باید برای آن میانگین قابل قبول ملی تعیین شود. امروز همه جا مردم دنیا قانون اساسی خود را قبول دارند نه دین هایی که از طرف خانواده به آنها منتقل شده است. باید قانون اساسی نوشت که کرد و بلوچ، زن و مرد، بی دین و دیندار ما تبلوری از خواسته های خود را در آن ببینند».
 
 سوالاتی که آقای شریعتمداری با پاسخ خود ایجاد میکنند
آیا جمع حاضر در این کنفرانس از نخبگان ایران نیستند؟ 
آیا تدوین پیش نویس قانون اساسی برای تبیین نحوه توزیع قدرت نیست؟ 
آیا مردمی که نمیدانند توزیع قدرت در دمکراسی مورد انتظار آنها چگونه خواهد بود آماده جانفشانی برای این دمکراسی خواهند شد؟ 
 شما از ارزشهای ملی و عرف تاریخی ایران که بایستی در تدوین قانون اساسی نقش داشته باشند سخن میگوئید چرا این ارزشها را مشخص نمیکنید تا مردم ارزشهای واقعی خودشان را با ارزشهای مورد اشاره شما مقایسه کنند؟
به راستی آقای شریعتمداری انتخابات آزادی که شما خواهان آن هستید برای انتخاب افرادی از جنس شماست که قانون اساسی را بدور از چشم مردم و بر اساس ارزشهای گروهی خودتان تدوین کنید و تنها مردم حق تصویب یا عدم تصویب آن را داشته باشند؟
آیا به نیاز جوانان امروز ایران در این قانون اساسی توجهی خواهد شد؟
آیا طفره رفتن شما برای شفاف کردن نوع سیستم حکومتی برای بعد از سرنگونی به علت فرار از آشکار کردن نیات واقعی شما نیست؟
آیا مردمی که از نیات واقعی شما آگاهی نمیابند میتوانند در یک انتخابات آزاد انتخاب درستی بنمایند؟


در بخشهای دیگری از این کنفرانس به بخشهائی از مقاله "خمینی نباشید و خمینی سازی نیز نکنید" اشاره شده است بدون آنکه نامی از نگارنده این مقاله وجود داشته باشد. به عنوان مثال
مجید محمدی، دومین سخنران صبح یک‌شنبه بود. وی گفت: «همان طور که جمهوری اسلامی در داخل کشور به دلیل بحران اعتماد مبتنی بر امپراتوری دروغ و تقلب است و بحران اعتماد در میان مردم دارد، اپوزیسیون هم دچار این بحران اعتماد، اما از نوعی دیگر است. بحران اعتماد یکی از بزرگ ترین مشکلات مخالفان برای بسیج مردم و کسانی است که در داخل کشور ناراضی‌اند. اعتماد صرفا با مخالفت با نظام سیاسی موجود به دست نمی‌آید. به نظر من دوره حاضر، دیگر زمان این‌که یک خمینی سوار بر هواپیما وارد ایران شود به سر آمده است»

این گوینده نیز راه اعتماد سازی را نه مشخص کردن اهداف بلکه موج سواری بر نیاز روز مردم میداند و میخواهد با پرداختن به بحران سازیهای روزانه رژیم و ارائه راهکارهای منطقی خود را در کنار مردم قرار دهد تا اعتماد آنها را جلب کند. این اقدام نیز با توجه به چندین سال فعالیت اپوزیسیون برای نشان دادن عکس العملهای روزانه به اقدامات رژیم کارسازی خود را برای اعتماد سازی از دست داده است به بیان واقعی تر این اقدام تنها در یک حکومت دمکراتیک توسط احزاب مخالف با حزب حاکم کارسازی دارد و ایرادات مربوط به سیستم حاکم را برای زندگی روزمره مردم نشان میدهد و همانند یک ناظر آگاه اقدام به بیان خواسته های مردم اقلیت به حزب حاکم اکثریت میکند حزبی که حق انتخاب شدن دارد و میتواند با حضور در صحنه سیاست این مشکلات را از بین ببرد.

بررسی کنفرانس پراگ و سخنان مطرح شده در آن و موضوعاتی که در صدر این کنفرانس قرار گرفت متاسفانه فاصله زیاد این گردهمآیی را از نیاز جامعه کنونی ایران اثبات کرد نفس عمل جمع شدن برای اتحاد خود نشان از یک قدم مثبت برای شنیدن دیگر صداها و تلاش برای رسیدن به گفتمان مشترک است اما مشکل در این است که امروزه همه دسترسی به تمامی مطالب و اظهارات شرکت کنندگان را در سایتها و وبلاگهای این افراد دارند چنین گردهمایی هائی تنها میتواند برای تصمیم گیری و رای گیری در مورد تصمیمات و پیشنهادات معنی پیدا کند که متاسفانه چنین حرکتی نیز وجود نداشت و مشاهده نشد. به عنوان مثال به رغم آنکه بسیاری از شرکت کنندگان بر ضرورت تاسیس و حمایت از یک رسانه ملی آزاد در خارج از مرزهای ایران دارند. هیچ اقدام عملی برای تعیین چهارچوبهای این رسانه و نحوه حمایت و مدیریت و نظارت آن صورت نمیگیرد. حرکتی که تنها در کنار هم بودن اعضاء این مجمع میتواند راه آن را نشان دهد. هرچند بحث در مورد چهارچوبها و اصول میتواند پیش از این گردهمائی نیز مطرح شود و چنین مجمعی برای تصویب و نهائی کردن نقاط مورد توافق باشد.

نهایتا باز هم تاکید میکنم هیچ نوع اتحادی بدون جلب حمایت مردم داخل کشور معنی ندارد و مردمی که از نتیجه این اتحاد و آثار آن بی اطلاع هستند مطمئنا حامی آن نخواهند بود. بنابر این گفتمان انتخابات آزاد در گستره سیاسی ایران بایستی معنائی واقعی داشته باشد تا بتواند حمایت مردمی را جلب نماید. استفاده از واژه انتخابات آزاد بدون مشخص کردن انتخاب کننده و انتخاب شونده و جامعه سیاسی انتخاب هیچ معنی ملموسی برای ایرانیان ندارد این در حالی است که انتخابات آزاد بدون داشتن آزادی سیاسی برای فعالیت سیاسی بدون داشتن رسانه های آزاد و آزادی بیان بدون داشتن احزاب آزاد و شناخته شده بدون داشتن حق گفتمان در جامعه نه تنها معنائی ندارد بلکه امکان پذیر نیز نیست. در صورت انجام آن نیز به خاطر عدم شناخت مردم از چهره های سیاسی مردمی و ورود فرصت طلبها به میان آنها نتیجه دلخواه را ندارد. به همین علت است که هدف قرار دادن این واژه برای ایجاد یک اتحاد و یا جنبش نمیتواند در بستر سیاسی موجود در ایران ممکن شود و تنها نیروی سیاسی مخالف رژیم را فرسایش داده و آنها را برای توجیه روزانه این واژه نادرست به کار خواهد گرفت و این همه در حالی است که نیاز به یک سیستم سیاسی لائیک و آزاد برای ایران بیش از هر روز دیگر بر مردم ایران آشکار شده است و سلطنت طلبها و تجزیه طلبها با همراهی جنگ طلبهای داخلی و خارجی به فکر تکه تکه کردن ایران عزیز هستند.

من انتظار ندارم کسانیکه در این کنفرانسها شرکت میکنند نامی از من و هزاران ایرانی مثل من را در این کنفرانسها مطرح کنند آنها میتوانند آزادانه هرچه میزان که دوست دارند از پیشنهادات و گفتمانهای دیگران استفاده کنند ولی استدعای من اینست که در این روزهای نگران کننده برای ایران مردم و هم میهنان ما را فراموش نکنند ایرانی بودن خودشان را فدای امیال سیاسی خویش نکنند به جای آنکه هدفشان رسیدن به قدرت سیاسی و راندن خر مراد به میل خویش باشد هدفشان خدمت به ایران و آزادی باشد هدفشان شفافیت و بیان حقایق به مردم باشد هدفشان حمایت از حقوق انسانی تک تک ایرانیان باشد از بیان مدلی که برای جامعه سیاسی ایران آینده دارند نترسند و این اطمینان را به مردم بدهند که به فکر آینده این سرزمین هستند

پیش از پایان این مقاله نیز از تک تک کسانیکه گفتمان برای تعیین بایدها و نبایدها در قانون اساسی را شروع کرده اند سپاسگزاری میکنم از آقای اشکوری برای شروع بحث " دین مدنی" از آقای بنی صدر برای بحث "آیا دولت بی مرام شدنی است؟" و سایر فعالین حوزه سیاست ضمنا مطمئن هستم که بیشتر حاضرین در کنفرانس پراگ به نیت خیر برای ایجاد اتحاد جمع شده اند ولی بایستی یاد آوری کنم که تنها نیت خیر کافی نیست اقدامات انجام گرفته بایستی حتما در جهت اتحاد داخل و خارج از کشور صورت گیرد تا بتواند رهنمونی برای دمکراسی در ایران باشد

۱۳۹۱ آبان ۲۱, یکشنبه

خامنه ای و خمینی چگونه شکمشان را از آتش پر کرده و پر میکنند

سوره توبه آیه 34
ای کسانی که ايمان آورده ايد ، بسياری از حبرها و راهبان بیت المال(اموال مردم)، رابه ناشايست می خورند و ديگران را از راه خدا باز می دارند و کسانی راکه از زر و سيم می اندوزند و در راه خدا انفاقش نمی کنند ، به عذابی دردآور بشارت ده ،

حبر: به دانشور و دانشمندى گفته مى‏شود كه مفاهيم و معانى را در قالب‏هاى زيبا و بيان خوش و آراسته ارائه میكند. ( منظور سیاستمدارانی هستند که سخنورانی زبده میباشند و سیاستورزی را برای دست درازی در بیت المال انجام میدهند) ا
رهبان: به كسى گفته میشود كه ترساننده از خدا است و لباس روحانیت در بر میكند ( منظور روحانیانی هستند که به نام خدا از مردم ذکات و نفقه دریافت میکنند و بر بیت المال مسلط میشوند تا به مسکین و یتیم بدهند ولی آن را میخورند) ا.

18سوره بقره آیه 8
اموال يکديگر را به ناشايست مخوريد و آن را به رشوت به حاکمان مدهيد تا به وسیله آن بیت المال (اموال مردم ) را به ناحق بخوريد و شما خود می دانيد

سوره نساء آیه 10
آنان که اموال يتيمان را به ستم می خورند شکم خويش پر از آتش می کنند و به آتشی فروزان خواهند افتاد

سوره ماعون کل سوره
آيا ديدى آن كسى را كه روز پاداش و كيفر را دروغ میشمارد؟
اين همان كسى است كه يتيم را با خشونت میراند
و بر خوراك دادن بينوایان بر نمیانگيزد
پس واى بر نمازگزاران
كه در نمازشان غفلت میورزند
همانان كه ريا مى‏كنند؛
و مانع دسترسی نیازمندان به بیت المال میشوند
 
آیات و سوره های فوق الذکر نشان دهنده تاکید متواتر قران برای شناساندن کسانی است که بیت المال را میخورند و با ریاکاری و تظاهر به دینداری از بیت المال برای خود زر اندوزی و مال و مقام درست میکنند. در حالی که امر اولیه قران تامین حداقل نیازهای انسانها از بیت المال میباشد طبق فرموده سوره ماعون بیشتر دزدان بیت المال آن را وارونه معنی میکنند و با ادعای ذکات برای مسلمانان شان نزول آیه را پرداخت ذکات مینامند. در صورتیکه در جامعه مدرن امروزی که ذکات به صورت مالیات و هم چنین پول نفت به عنوان درآمد ملی به صورت بیت المال جمع میشود و حق تمامی احاد مردم است باید در اختیار یتیمان و نیازمندان و بازنشستگان و بیکاران به صورت حق تامین اجتماعی قرار گیرد. همچنین خوردن این اموال عمومی بزرگترین گناه و غیر قابل بخشش میباشد که نماز این افراد را نیز تباه میکند و باعث لعن و نفرین الهی میشود. این اموال خورده شده در سوره نساء به آتشی تشبیه شده که شکم این منافقین و ریاکاران را پر میکند

به استناد آیات کاملا گویا و آشکار فوق تصاحب و امتناع از پرداخت حق الناس و پول نفت به مستحقین و ایرانیان توسط خمینی و خامنه ای عاقبتی جز پر شدن شکمهایشان از آتش و عذاب الهی در پی ندارد. همچنین تمامی کسانیکه با رشوه دادن و رشوه خوردن و اختلاس و تعدی در حقوق مردم همچنین تصدی اموری که تخصصی در آنها ندارند و تباه کننده بیت المال هستند و یا با حمایت از چنین رژیم ضد اسلامی و ضد مردمی به تداوم ظلم آنها کمک میکنند و بدین وسیله مانع دسترسی مردم به حقوق شرعی و انسانی خود میشوند در این عذاب شریک خواهند بود و به سزای اعمالشان خواهند رسید.
 
همانا وعده الهی حق است و عاقبت نیکو از آن نیکو کاران میباشد.

۱۳۹۱ آبان ۱۸, پنجشنبه

ستار بهشتی بهشتی شد!

در دوره ای که همه خود را به خواب زده اند در زمینی که آسمانش را دروغ و ریا پر کرده است انسانی حق گو و آزادی خواه به شهادت رسید تا برگی سیاه بر کارنامه سیاه حکومتی شیطانی نگاشته شود
ستار بهشتی نویسنده وبلاگ زیر توسط حکومت شیطانی ایران به شهادت رسید
http://magalh91.blogspot.com/
نمیخواهم از مردم شکوه کنم که چرا سکوت؟
نمیخواهم از خدا درخواست کنم که آزادی را برای مردم ایران به ارمغان بیاورد؟
نمیخواهم از استبداد بخواهم که دست از استبداد بردارد؟
اصلا به من چه امروز سکوت میکنم؟ تا در کنار مردم ایران باشم؟ 
فردا به آرامی سر کار میروم؟ تا در کنار مردم ایران باشم؟
مگر زنده من ایرانی با مرده آن ستار چه فرقی دارد؟
امروز سکوت میکنم؟
امروز سکوت میکنم؟ به یاد راهپیمائیهای سکوت؟
امروز سکوت میکنم؟ شاید فردا دلار ارزان شود؟
امروز سکوت میکنم؟ شاید آمریکا کاری بکند و این رژیم ساقط شود؟
امروز سکوت میکنم؟ سکوتی مرگ آور؟ تا در کنار مردم ایران باشم؟

۱۳۹۱ آبان ۷, یکشنبه

خمینی نباشید خمینی سازی نیز نکنید!

تلاشهای زیادی برای ایجاد وحدت بین اپوزیسیون خارج از کشور انجام میشود. اما نبود برنامه یا پیمان قابل احترام برای فعالین سیاسی همچنین عدم اعتماد موجود بین فعالین باعث شده چنین وحدتی ایجاد نشود و رسیدن به آن بسیار زمانبر دیده شود برای گذر از این گسستگی بررسی چرائی آن از اهمیت فراوانی برخوردار است 
یکی از دلایل این وضعیت که توسط منتقدین نیز به آن پرداخته شده ساختارهای موجود و به یادگار مانده از فعالین سیاسی رانده شده از ایران مباشد که در طی 34 سال حکومت روحانیون بر ایران مجبور به کوچ کردن شده اند و اهداف قبلی خود را در خارج از کشور پیگیری میکنند عملکرد این سازمانهای خارج از ایران متاسفانه بدون انعطاف باقیمانده است و شعارهائی که برای همنوائی با ایرانیان بر زبان میرانند زمانیکه با موضوع ارائه راهکار و پیشنهاد روبرو میشود تبدیل به همان خواستهای انحصار طلبانه و تک بعدی نگری پیشین خود میشود
دلیل بعدی به وجود آمدن این گسیختگی نوع نگرش به مقوله وحدت میباشد که موضوع بحث این مقاله میباشد.

بسیاری از فعالین سیاسی "وحدت" را در یافتن یک شخصیت سیاسی و یا گروه سیاسی که مورد اقبال عمومی واقع شود میدانند که بتواند اعتماد ملی را جلب کند و راه رسیدن ایران به دمکراسی را هموار سازد. اینها همگی به دنبال ساخت یک خمینی جدید و یا گروهی که نقش خمینی را بتواند بازی کند هستند. تا به مدد آن جبهه متحدی در مقابل حکومت دیکتاتوری به وجود آمده ایجاد کنند. و حول محور این گروه جدید نافرمانیهای مدنی و هماهنگ بین اقشار مردم ایجاد کنند تا حکومت به استعفا و یا تغییر اساسی در ساختار خود مجبور شود. غافل از اینکه مردم ایران از انقلابی که در سال 57 کردند ناراضی نیستند بلکه از خمینی سازی خود پشیمان شده اند. نکته ای که سلطنت طلبان و جدائی طلبان و دول سلطه طلب مداخله جو به آن پی نبرده اند و تصور میکنند. ایرانیان از تلاشی که در سال 57 برای رسیدن به آزادی و جمهوریت در سایه پرچم اسلام انجام داده اند پشیمان شده اند. ولی این تصوری نادرست از ایران کنونی و ایرانی کنونی است. واقعیت چهره دیگری دارد

برای شناخت خواسته مردم بایستی سیر تحولات دوران اخیر در ایران را از نظر فرهنگی و سیاسی و اجتماعی بررسی کنیم. نسل جوان کنونی که از آرمانهای دوره انقلاب به دور هستند و انقلاب سال 57 را یک اقدام جاهلانه میدانند را بررسی کرد. ریشه این افکار و اشتباهات اجتماعی و سیاسی مردم را در این دوره 34 ساله تحلیل مناسب کرد تا به نتیجه لازم و صحیح دست یافت

آمار ورودی و خروجی دانشگاههای کشور در سالهای اخیر سطح سواد ایرانیان موثر در سیاست کشور در 10 ساله اخیر با ایرانیان انقلابی در سال 57 قابل مقایسه نیست و نمیتواند باشد. میزان تحصیلات زنان ایرانی در سالهای کنونی در مقایسه با زمان شاه رشد غیر قابل باوری داشته است. و با توجه به اینکه نصفی از جامعه ایرانی را زنان آن تشکیل میدهد نقش آنها در تعیین خواسته های جدید سیاسی بارزتر و آشکارتر میشود. این تحولات اجتماعی به صورت عمیقی مانند یک انقلاب خاموش در بطن جامعه به وقوع پیوسته و نمیتواند در انتخاب اجتماعی ایرانیان نادیده گرفته شود

از بعد فرهنگی نیز حضور ایرانیان در خارج از کشور و دسترسی آنها به ابزارهای آزاد فرهنگی سیاسی در اقصا نقاط دنیا حجم بزرگی از اندیشه و ایدئولوژی دمکراتیک و آزاد از هر بندی را وارد کشور کرده و میکند. از سوی دیگر تجهیزات جدید دنیای مدرن از قبیل ماهواره و اینترنت امکان سنجش و بینش مستقیم به سیستمهای سیاسی دیگر کشورها را برای تمامی ایرانیان به ارمغان آورده است. اکنون این دانش و توانمندی جدید در دست ایرانیان خود عاملی شده است که از تغییرات سریع و یکباره انقلابی توسط مردم جلوگیری میکند. و تا وقتی اعتماد کامل به نتیجه هر عملی برای مردم وجود نداشته باشد از انجام آن عمل خودداری میکنند

در مورد فعالیتهای سیاسی نیز تمامی تلاشهای مسالمت آمیز مردم در ایجاد تغییرات مشروع و محدود برای رسیدن به بخشی از خواسته های مدنی ایرانیان به نتیجه نرسیده است. تجربه دوران زمامداری افراد مختلف در پست ریاست جمهوری و همچنین رهبری خمینی و خامنه ای در سالهای گذشته تاثیر افراد و قوانین را هرچه بیشتر برای مردم روشن کرده و آنها را به رشد سیاسی مناسبی رسانده است. ضمن اینکه این وضعیت از سوی دیگر باعث بدبین شدن ایرانیان به سیاستمداران و آزادیخواهان نیز گشته است. متاسفانه امروز ایرانی به یک سیاستمدار به چشم یک مزدور و یا فرصت طلب نگاه میکند که هر وقت به قدرت برسد امیال شیطانی خود را دنبال خواهد کرد و به فکر مردم نخواهد بود. همچنین عدم آشنا شدن ایران با سیستمهای حزبی و نهادهای سیاسی مردمی به خاطر ساختار دیکتاتوری و خود محوری حاکم و جلوگیری از فعالیت آزاد سیاسی آحاد مردم عاملی شده است که مردم ایران از شیوه مدیریت و نقش این نهادها در یک جامعه دمکراتیک غافل بمانند

بررسی فوق در ابعاد مطرح شده گوشه کوچکی از واقعیت ایران کنونی است. اما بهترین گواه برای یافتن خواست مردم, بررسی اتفاقات مربوط به جنبش سبز و علت خاموش شدن این جنبش میباشد. هرچند مدافعان کوچ کرده این جنبش و رهبران آن همچنان ادعا میکنند که ما ایستاده ایم و جنبش ادامه دارد

همچنانکه ایرانیان در سال 76 با حمایت از خاتمی از انتصاب ناطق نوری توسط رهبری جلوگیری کردند تا هم نقش خود را برای تعیین سرنوشت کشور برای رهبر یادآوری کنند و هم سعی در احیاء کردن حقوق فراموش شده خویش در نزد حاکمیت داشته باشند. در سال 88 نیز به پای صندوقهای رای رفتند و با خودکاری که در جیب خود به همراه برده بودند به نوعی فریاد میزدند که ما بیشماریم و نمیتوانید رای ما را نادیده بگیرید. این حرکت با آمادگی نیروهای امنیتی و تمامیت خواه دفتر رهبری نادیده گرفته شد و مردم به دفاع از رای خود به خیابانها ریختند و خواستار بها دادن به خواسته آنها و مشارکت آنها با این حداقل رای به یادگار مانده از انقلاب 57 شدند. حرکتی که با قساوت توسط دیکتاتور سرکوب شد و با حمایت قاطع از این تقلب رئیس دولت در پست خود ابقاء گردید. اعتراضات و برخوردها ادامه یافت و دستگیری و سرکوب نیز به حیات خودادامه دادند. پس از آرام کردن و مدیریت اعتراضات توسط دیکتاتوری نوبت به رهبری جنبش که خواستار اعاده حق خود و احترام به آراء مردم شده بودند آقایان موسوی و کروبی رسید. در این زمان نیز موسوی با ارائه بیانیه خواستار "بازگشت بدون بدیل به قانون اساسی کشور" شد این حرکت سیاسی اشتباه که به علت نگاه سیاسی رهبران جنبش انجام شد نتیجه ای جز خاموش شدن چراغ جنبش سبز را در پی نداشت

اتفاقات اخیر برای مردم ایران اصلاح ناپذیر بودن سیستم سیاسی فعلی را به علت تناقضات فاحش موجود در قانون اساسی به اثبات رسانده بود و حرکت سیاسی موسوی آبی بود بر آتش خواسته مردم که میخواستند از فرصت به وجود آمده برای از بین بردن آثار دیکتاتوری و احیاء حقوق خود استفاده کنند. لذا اگر موسوی به جای بازگشت به قانون اساسی ساخته خمینی به الزامی شدن ادامه اصلاحات با تغییر قانون اساسی و صلب اختیارات بی حد و حصر رهبری اشاره میکرد وضعیت به شکل دیگری رقم میخورد

آری ایرانی کنونی هم اکنون بیش از هر زمان دیگری به لزوم خروج اصول مداخله جویانه طبقه روحانیت از قانون اساسی پی برده است و تا زمانیکه موفق به این اقدام نشود از پای نخواهد نشست.

آیا خمینی سازی و یا شاه سازی و یا جدائی طلبی میتواند راه حلی برای رسیدن به این خواسته باشد؟

دول سلطه طلب خارجی با حمایت علنی خود از سلطنت طلبان و تجزیه طلبان چه هدفی را دنبال میکنند؟

وظیفه اصلی اپوزیسیون بررسی راهکارهای پیش رو - تعیین خطوط قرمز برای اپوزیسیون - ایجاد کانالهای ارتباطی مستقیم با مردم داخل ایران - و ایجاد یک وحدت کامل حول محور برنامه ایی کاملا مدون و مشخص میباشد

در اینکه سیستم فعلی بایستی تغییر اساسی در ساختار نماید اکثریت مردم داخل کشور و خارج کشور هم عقیده هستند. بزرگترین تغییر نیز بایستی برای حذف اختیارات رهبر و یا شورای رهبری و دوره ای کردن حاکمیت سیاستمداران در ایران باشد. یعنی بازگرداندن حق تعیین سرنوشت به ایرانیان. اما همچنان که در سالهای گذشته دیده شده است این خواسته به تنهائی نمیتواند عامل وحدت بین مردم ناراضی ایران و اپوزیسیون شود

با تحلیل فوق نقش اپوزیسیون و اقدامی که میتواند انجام دهد چیست؟

اما راهکار پیشنهادی

پیش از ارائه راهکار پیشنهادی خود لزوم بررسی دقیق تمامی ابعاد و نقد و گفتمان حول آن را ضروری میدانم از سوی دیگر این راهکار را نه به عنوان یک سیاستمدار و نه به عنوان یک فیلسوف و یا جامعه شناس که به عنوان یک شهروند ایرانی ارائه میکنم. کسی که اقدامات قبلی او پرده دیگری از چهره کثیف سیستم حکومت فعلی را کنار زده و عواقب دیکتاتوری را برای سیستم مدیریتی و بانکی کشور برای مردم نشان داده است.

خطوط قرمز پیشنهادی

حفظ تمامیت ارضی و تضمین جلوگیری از تجزیه طلبی خاک ایران

عدم بازگشت سیستم سلطنتی و یا مذهبی به صورت مشروط یا غیر مشروط به سیستم سیاسی ایران

جلوگیری از دخالت خارجی و گروههای تروریستی در امور سیاسی ایران

جلوگیری از هرگونه خشونت و عملیات نظامی برای تغییر سیاسی در ایران

ایجاد کانالهای ارتباطی مستقیم با مردم

یکپارچه سازی امکانات رسانه ای اپوزیسیون برای انتقال برنامه ها و خط مشیهای تعیین شده

ایجاد شبکه های اجتماعی سیاسی در اینترنت با تامین امنیت ایرانیان داخل برای مشارکت سیاسی

ایجاد یک خبرگزاری کاملا آزاد ایرانی با کانال ماهواره ای برای انتقال اخبار مهندسی نشده به مردم

برنامه مدون برای ایجاد وحدت

ایجاد گروههای کاری تخصصی در زمینه های جامعه شناسی - اقتصاد - سیاست - امور بین الملل - حقوق بشر - حقوق قضائی - امور فرهنگی و .... برای تدوین برنامه ها

تدوین پیش نویس قانون اساسی برای پیشنهاد به مردم ایران و استفاده از نظریات عامه مردم در تدوین این پیش نویس

در خواست از حاکمیت فعلی ایران برای ایجاد تغییر در قانون اساسی و بها دادن به حقوق مردم

استخراج و ارائه راهکارهای عملی برای تشکیل نهادهای مدنی اجتماعی در ایران

نهایتا با پیشنهاد فوق نکته کلیدی و اصلی این پیشنهاد را تدوین پیش نویس قانون اساسی بر اساس خواسته های ایرانیان برای دسترسی به یک میثاق ملی و منشور اساسی به عنوان هدف تغییرات سیاسی و همصدا کردن اپوزیسیون برای حذف دیکتاتوری میدانم. ضمن اینکه خط مشی سیاسی مناسب برای سیستم حکومتی ایران را یک جمهوری لائیک میدانم و بر این عقیده ایمان دارم لازم به ذکر میدانم که ارائه پیش نویس واحد برای تمامی سلیقه های سیاسی موجود در خارج از ایران که محور وحدت باشد مشکل است و نهایتا این حرکت منجر به ارائه دو و یا سه متن پیش نویس قانون اساسی خواهد شد. که خود مباحث مربوط به اصول این قوانین و جلب حمایت مردم داخل ایران از این اصول زمینه لازم را برای انتخاب بهترین آنها از سوی ایرانیان فراهم میکند. و باعث ایجاد وحدت حول یک میثاق ملی خواهد شد.

۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه

نامه سرگشاده به: مردم ایران "نفت باید ملی شود"



بسم الله الرحمن الرحیم
نامه سرگشاده
به:
 مردم ایران
از:
خسرو زارع فرید ( افشا کننده مشکلات امنیتی بانکهای ایران و سوء مدیریت در مدیریتهای کلان )
مقدمه:
با در نظر گرفتن خطری که برای اینجانب ایجاد شده است. در این نامه سعی خواهد شد که بخشی از اندیشه های نگارنده در میان گذاشته شود. مطالب نامه مربوط است به نتایج افکار و بررسیهائی که در طی سالیان گذاشته داشته ام ولی هیچگاه امکان مطرح شدن را نداشتند. قبل از هر چیز میبایستی در این مقدمه یاد آوری کنم که بنده نه از مرگ و نه از آزار و اذیتی که دشمنان آزادیخواهان و آزاد اندیشان در حال برنامه ریزی آن هستند ترس دارم و نه از آوارگی و وضعیت نامناسبی که در آن قرار گرفته ام. با توکل به خداوند مهربان در این راه پر حادثه قدم گذاشته ام و تا مرگ مرا بخود فرا نخواند از حقیقت گوئی و دفاع از آزادی و ارزشهای انسانی دست نمیکشم.

نفت باید ملی شود:
مردم عزیز ایران , هموطنانی که در داخل کشور با سخت ترین شرایط در بدترین وضعیت در حال گذران زندگی هستید. روی سخن من با شماست. میدانم که به خاطر سوء مدیریتی که در کشور هست هر روز مجبور هستید بدون امیدی به آینده به فکر همین روز خود باشید. هر روز فربه شدن جیره خواران و اوباش و منافقین را در جای جای کشورمان و رسانه های ملی شاهد هستید. حق اعتراض و انتقاد از شما گرفته شده. اندیشمندانتان در زندانها , تبعید و یا مهجور هستند. آنگاه فرعونیانی که خود را خدای روی زمین مینامند و کلام خویش را همچون کلام الهی لازم الاجرا و اطاعت مطلق میخواهند. زندانیان روشنفکر را دشمن نظام و مردم معرفی میکنند و مهاجرین اندیشمند را وطن فروش و بی غیرت. این در حالی است که این زندانیان که جان خود را در طبق اخلاص قرار داده اند برای دفاع از ارزشهای انسانی خود و بها دادن به حق آزادی و وطن دوستی به این زندانها انداخته شده اند. و آنها که مجبور به مهاجرت گشته اند تنها به دنبال جرعه ای از آزادی هستند تا بتوانند با بهره مند شدن از آن در راه اطلاع رسانی و بسط و گسترش گفتار آزاد از حقوق انسانی خود و هموطنان خود دفاع کنند.
مطالبی که در این نامه خطاب به شما هموطنان ارائه میشود تنها دیدگاههای بنده هست نسبت به علل عدم تحقق دموکراسی خواهی ایرانیان از زمان مرحوم مصدق تا کنون و پیشنهادی که شاید بتواند راهی برای گذر به دموکراسی پایدار برای کشورمان ایران ایجاد کند. به اعتقاد من نفت پس از تلاشهای مرحوم مصدق از انحصار دولت انگلیس خارج شد و به انحصار دولت ایران در آمد. ولی هیچگاه ملی نشد. نه رضا شاه, نه محمدرضا پهلوی , نه خمینی و نه خامنه ای هیچکدام حتی اجازه اندیشیدن به اینکه نفت میبایستی کاملا ملی شود را به مردم ندادند. این محدودیت و منحرف کردن افکار عمومی از بدیهی ترین حق خود به شیوه های متفاوت دنبال شده و میشود و بهانه های متفاوتی از قبیل تورم و گسترش تنبلی و هزار و یک دلیل غیر موجه دیگر آوردند که جلوی دستیابی آحاد مردم به این منبع درآمد کشور گرفته شود. این ثروت ملی را پهلوی که با کودتا بر سر حکومت آمده بود با پیوند زدن خود به سلسله های پادشاهی ایران جزء اموال خود میشمرد. و روحانیت حاکم بعد از آنها نیز آن را که شرعا حق الناس است سعی میکنند حق الله نشان دهند و خود را که جانشین خدا در روی زمین مینامند مالک آن معرفی کنند.از دید آنها نه تنها نفت که جان و مال و ناموس تمامی ایرانیان در اختیار آنهاست و هر بلائی بخواهند میتوانند بر سر مردم کشورمان بیاورند. و صد افسوس که تمامی این اعمال را به نام اسلام انجام میدهند. و به همین علت نیز نه آبروئی برای خود باقی گذارده اند و نه ایمانی برای مردم کشورمان. من از تمامی پیروان و طرفداران خمینی و خامنه ای سوالی دارم که اگر این آقایان می خواستند و یا میخواهند کشور ایران در زیر پرچم اسلام باشد. چرا حق الناس را پایمال کردند و ادا نکردند؟ آیا ادای حق الناس بر حجاب و نماز و حج و روزه اولویت ندارد؟ اینان چگونه نام خود را مسلمان گذاشته اند که حداقل حق یتیمان و بیوه گان و بازنشستگان و درماندگان و میلیونها ایرانی را ادا نمیکنند؟ آیا نام اینها را میتوان ولی فقیه گذاشت؟ آیا اسلام گفته است که حق الناس را پایمال کنند و با مردم ایران چون گداها رفتار کنند و به خاطر پولی که در حسابهایشان ریخته میشود بار گرانی و تورم و بیکاری را روی دوش شما ایرانیان قرار دهند؟
هموطنان عزیز من بر این باور هستم که اگر به دنبال بازگشت به عزت و کرامت انسانی خویش هستیم. اگر به دنبال حاکمیت رای و نظر مردم در جامعه هستیم. بایستی پیش از هر اقدامی موازنه قوا بین حاکمیت و مردم را تغییر دهیم. میبایست به جای اینکه در آمد نفت یا همان حق الناس در اختیار حکومت باشد بایستی در اختیار صاحبان آن یعنی مردم ایران قرار گیرد. دولتی که پول مورد نیاز خود را از مردم نگیرد به هیچ عنوان نمیتواند مردمی باشد. حال این دولت هر عنوانی که داشته باشد فرق نخواهد کرد. مشروطه – شاهنشاهی – اسلامی – جمهوری و یا هر عنوان و سیستم دیگری.
میبایستی وزارت نفت مستقل گشته وزراء و مدیران آن مستقیما توسط مردم و از راههای دمکراتیک انتخاب شوند. در آمد آن مستقیما به حسابهای بانکی تک تک ایرانیان واریز گردد و دولت از بابت مالیاتها و عوارض و کارمزدهایی که بابت خدمات خود دریافت میکند اداره شود. آنگاه مردم خواهند توانست با استفاده از این در آمدهای خود در سرمایه گذاری های کلان صنایع و کشاورزی و اصناف و تمامی زمینه ها امکان رشد و تعالی کشور را فراهم کنند. اقتصاد از اختیار دولت خارج شده و در اختیار مردم قرار بگیرد. زن و مرد از در آمد یکسان نفت بهره مند شوند. به جای چند دولتمرد و سیاستمدار تمامی جامعه در مورد این درآمد ملی تصمیم گیری کرده و عمل نمایند.
در چندین دهه گذشته که درآمد نفت در اختیار حکومتهای کشورمان بوده مگر چه گلی به سر شما مردم زده شده است. که الان از اعاده حق شما جلوگیری میکنند؟ آیا جز این است که دولتمداران را گستاخ تر کرده است و اکنون نیز کشور را به لبه پرتگاه جنگ و دشمنی با دیگر ملتها و کشورها کشانده اند؟ آیا جز اینست که شما مردم ایران بدیهی ترین حقوق انسانی خودتان را از قبیل مسکن و خودرو و ازدواج و شغل و تحصیل و سایر حقوق اولیه را به صورت آرزوئی دست نیافتنی میبینید؟ آیا جز اینست که روز به روز فاصله طبقاتی در کشور زیادتر شده و روزانه درصد بیشتری از خانوارهای ایرانی به زیر خط فقر کشیده میشوند؟ آیا جز اینست که آمار فحشا و مصرف مواد مخدر و استثمار کودکان و زنان و بیکاری روز به روز بالاتر میرود؟
چگونه نام حکومتی که پول یتیمان و بینوایان و میلیونها ایرانی را غصب کرده است را اسلامی بنامیم که اصلی ترین حقوق آنها را نادیده میگیرد؟ جوانان را میکشد؟ دختران را پیشکش بیگانگان میکند؟ و آنگاه به زنان پاکدامن به بهانه حجاب انگ نامسلمانی میزند. به جوانان و نوجوانان به بهانه شادی و شادمانی انگ فساد و مفسدی میزند. اگر این حکومت اسلامی بود پیش از هر چیزی میبایستی حق الناس را ادا میکرد. حال که آنها اینکار را نکرده اند ما مردم ایران میتوانیم اینکار را بکنیم. حق خودمان را بشناسیم و از حکومت مطالبه کنیم. از تجزیه و اختلافات قومی و زبانی و مذهبی دوری کرده و بر این حق مسلم و شرعی خود متحد شویم. اگر این حق الناس از حکومتی که خود را اسلامی مینامد امکان اعاده کردن نداشته باشد. پس منتظر کدام حکومتی هستیم تا آن را بستانیم؟ البته این حق طلبی میتواند با راههای بدون خون ریزی کاملا مسالمت آمیز دنبال شود. به عنوان مثال میتوان هر پنج شنبه ساعت 10 شب به مدت پنج دقیقه چراغهای خود را خاموش کنیم. و اینکار را تا روزی که در آمد نفت به طور کامل با مدیریت نمایندگان مستقل مردم در حسابهای بانکی ریخته نشده است ادامه دهیم.

به نظر من در ایران نفت ملی نشده است.بزرگترین سد راه دموکراسی شده است. لذا نفت باید ملی شود.

بدون در نظر گرفتن اینکه کدام دولت یا شیوه حکومتی در راس امور هست ابتدا بایستی نفت ملی شود.

۱۳۹۱ تیر ۱۹, دوشنبه

مدیریت ولایی ,مدیریت علمی

در مقدمه این مقاله ابتدا لازم است تعریف اصل حد بی کفایتی پیتر در رشته مدیریت ارائه شود.

اصل پیتر یا اصل حد بی کفایتی در سازمان می گوید: کار کنان به دلیل نشان دادن شایستگی در یک شغل به شغل بالاتر می روند. و این روند تا آن جا ادامه می یابد که کارمند به حد بی کفایتی در یک شغل می رسد و همان جا باقی می ماند. لارنس پیتر معتقد است در سلسله مراتب سازمان ها همه ی کارکنان مایلند که به حد بی کفایتی برسند و علم سلسله مراتب شناسی باید این مسئله را بررسی نماید. در جریان روند سلسله مراتب، هر كارمندی ممکن است تنها سطح ناتوانایی ‌های خود را بالا ببرد. بر این مسئله تاكید می شود كه در اصل پیترز هیچ استثنایی وجود ندارد. ممکن است سمت ‌های سازمانی توسط کارمندانی اشغال شوند که توانایی انجام وظایفشان را ندارند. حال شما اگر در ابتدای فعالیت خود موفق نشوید، باید ببینید در چه سطحی از ناتوانی هستید. دو نوع شکست وجود دارد: کسانی که فکر می ‌کنند، اما هرگز آن را عملی نمی كنند و کسانی که کاری را انجام می ‌دهند بدون اینکه به آن اندیشیده باشند.

طبق تعریف فوق مدیرانی که بر اساس ارتقاء شغلی به مرتبه مدیریت رسیده اند ممکن است در این وظیفه جدید در حد بی کفایتی قرار داشته باشند و عملا توانائی انجام وظایف محوله را نداشته باشند. با بررسی عملکرد مدیران ارشد وزارتخانه ها و سازمانهای بزرگ کشور و صنایع دولتی و ملی متاسفانه عدم توانائی مدیریتهای فوق در اتخاذ تصمیمات لازم و راهبری شایسته مجموعه تحت فرمان آنها به صورت کاملا آشکار قابل مشاهده است. اگر این عدم توانائی مدیران با بررسی اصل پیتر را کنار یکدیگر قرار دهیم خواهیم دید که تمامی این مدیران در حد بی کفایتی قرار دارند.

نکته اصلی اینست که علت این امر ارتقاء کارکنان به سمت مدیریت نیست و بر خلاف اصل پیتر که در سازمانها مدیریت را شایسته کسانی میداند که از درون آن سازمان بر اساس روال معمول ترقی میکنند. در ایران مدیریت شایسته کسانی دیده میشود که طبق اصل تعهد و تخصص به این مرتبه رسیده باشند.

تا آنجا که به خاطر دارم اصل تعهد و تخصص از زمان ریاست جمهوری خامنه ای در ایران مطرح شد و با اتکاء به این اصل مدیران شایسته فراوانی از سازمانهای دولتی اخراج شده تمامی کنترل سیستم مدیریتی در اختیار حامیان رهبری قرار گرفت. رعایت این اصل زمانی به اوج خود رسید که خامنه ای ادعا میکرد تعهد همیشه بر تخصص اولویت دارد. و با این ادعا نالایق ترین افراد در پستهای مدیریتی قرار گرفتند و از آن زمان به بعد.شرط واگذاری پست مدیریت به افراد حمایت شدن کامل آن شخص از سوی دفتر مقام رهبری در آن سازمان میباشد. همچنین بر اساس همین روال در مواردی که لازم میدانند افراد خارج از سازمان را به توصیه بسیج و دفتر مقام رهبری در پست مدیریت آن سازمان قرار میدهند بدون آنکه آن شخص هیچگونه تخصص و یا آشنائی قبلی با سیستم و کارهای آن سازمان داشته باشد.

نتایج و عواقب این اقدامات باعث شد که منتقدان در طی سالهای گذشته با نقد عملکرد مدیران به این سیستم اعتراض کنند و یکی از نکات اصلی که غالبا مورد حمله قرار میگرفت سطح تحصیلات مدیران و دانش آنها برای تصدی این پست بود. به همین علت در سالهای گذشته با اعطاء سهمیه های خاص در کرسی های دانشگاهی و دیپلمهای ویژه به سپاهیان و رزمندگان و جانبازان وفادار به رهبری شرایط لازم برای اخذ مدارک دانشگاهی آنها فراهم شد. البته این آقایان نیز با توجه به عدم توانائی خویش با خرید پایان نامه های دیگران و واگذاری پروژه های دانشگاهی به کارمندان و دیگران عملا بدون کسب هر گونه علم و دانشی تنها به مدرک درخواستی دسترسی پیدا کردند. و متاسفانه با توجه به تغییرات سیاسی حاکم این فارغ التحصیلان غیر علمی زمانیکه امکان حضور در پستهای مدیریتی را پیدا نمیکنند در کرسی های استادی دانشگاههای کشور شروع به کار میکنند. و باعث افت کیفیت کلاسهای درس دانشگاههای کشور نیز شده اند.

حال سوال اصلی این است که برای پایداری سیستم فوق در طی سالیان گذشته و تداوم آن مجموعه حاکمیت چه دلایلی دارد؟
برای پاسخگوئی به این سوال بایستی موارد زیر ابتدا شفاف سازی شود.
منظور از تعهد در اصل اولویت تعهد بر تخصص در اعطاء مدیریت سازمانها چه نوع تعهدی میباشد؟
به رغم بر هم ریختن اصول اساسی هدایت سازمانها و ضرردهی هنگفت آنها چه دلیلی برای تداوم آن وجود دارد؟
ضرر اصلی این سیستم مدیریتی برای چه کسانی هست؟
چه منافعی این سیستم برای حاکمیت دارد؟ و برای تداوم آن چه اقداماتی صورت میگیرد؟
با بررسی عملکرد حاکمیت ایران در طی سالهای گذشته معنای تعهد را میتوانیم در یکی از تاریخی ترین اتفاقات آن به صورت کاملا آشکار مشاهده کنیم. بررسی اتفاقات و روند دادگاه شهردار سابق تهران کرباسچی نشان میدهد که منظور از اصل تعهد تابعیت بدون قید و شرط از رهبری و همنوائی کامل با تمامی اقدامات فراقانونی و ظلم و جور سیستم حاکمیت میباشد. و هرگونه تعهدی نسبت به آموخته های دینی و تعهدات ملی افراد مورد نظر نبوده بلکه این نوع تعهد نامطلوب و مورد نکوهش میباشد.

اما با توجه به ضررهای فراوانی که به سازمانها و سیستم مدیریتی کشور به خاطر این نوع گزینشها صورت میگیرد چرا این سیستم در حال تداوم بوده و مورد حمایت قرار میگیرد؟
 
دسترسی کامل طبقه حاکمیت به درآمدهای سرشار نفتی که بدون هیچ گونه حساب و کتابی در اختیارشان قرار دارد. با عدم کارائی سیستم مدیریتی هیچ گونه لطمه خاصی به این طبقه وارد نمیشود. از سوی دیگر چنین سیستمی باعث ایجاد اختلالات فراوان در امور جاری مردم میشود و آنها را هر روز بیشتر از روز قبل درگیر مسائل غیر مرتبط و درگیریهای غیر لازم میکند. و از این رهگذر امکان مقابله با سیستم حاکمیت با توجه به افزایش مشغله مردم و سردرگمی آنها در روزمرگی تامین میگردد.

اصل بدیهی این است که این سیستم باعث از هم پاشیدن ساختارهای سیستماتیک سازمانها شده و وظایف اصلی سازمانها فراموش شده و تنها هدف هر سازمانی تنها و تنها نگهداری و نگهبانی از طبقه حاکم میشود. در چنین سیستمی فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر شده و مردم هر روز بیشتر از دیروز فقیرتر درگیرتر و بی اراده تر خواهند شد. چرا که برای کمترین حقوق اساسی خود بایستی به سیستمهای ناشایست اینچنینی رجوع کنند. در مقابل بی نظمی ها و تضیع حق سکوت کنند. و از همه چیز بگذرند تا شانس زنده ماندن را از دست ندهند. این روند با واریز کردن یارانه به حسابهای بانکی و افزایش قیمت نان و شیر و مایحتاج اولیه مردم در حال تغییر شکل به شیوه های جدید میباشد. که قدرت چانه زنی افراد مستقل از حکومت و بازنشستگان و سایر اقشار را از بین ببرد.

منافع کوتاه مدت این سیستم همچنان که اشاره شده عبارت است از کاهش قدرت مردم در بیان نارضایتیها و به طور خلاصه از بین رفتن قدرت اعتراض مردم به صورت سیستمی میباشد. اما با توجه به اینکه این اصل میتواند در آمدهای نفتی و سایر سیستمهای مورد نیاز حاکمیت را نیز تضعیف کند. از قبیل سیستمهای بانکی و بازار سرمایه که نیازمند اعتماد مردم به این سیستم غلط میباشد. لذا ابزارهای رسانه ای حاکم سعی در منحرف کردن افکار عمومی از ضعفهای این سیستمها با به حاشیه کشیدن مشکلات و تحریف واقعیتها دارد. این ابزارها با روشهای شایعه پراکنی داخل جامعه و پخش اخبار کذب از رسانه ها به صورت هماهنگ ولی با ظاهری متفاوت به کار خود ادامه میدهند و تمامی انتقادهای مستند و مستدل را تکذیب و یا تحریف میکنند.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

A letter from my readers

Dear Mr. Zarefarid,

I have been tracking your blogs content in recent weeks in detail and hereby I would like to express my wholehearted appreciation to your great work of revealing this long-term huge security problem/hole in our e-banking system.The problem which has been tightly hidden and/or ignored by a chain of managers in different hierarchy levels and at least for 1.5 decades unfortunately*. The sample you locally exposed from Eniac, could show the big picture of the problem as well and was quite eye-opening.Your honestly supportive and clear technical explanations about the dimensions of the problem, that bravely announced, is highly admirable.

Based on my technical background, after reading your first blog posts and doing some deeper technical investigations on this issue, via some close friends at banking system, soon I found that you are exactly right.Also special thanks for your last post concerning ISC Switch, which somehow made my technical puzzle on this issue(also a catastrophe in ISC) complete.

Wish you the best in your bright way. May God bless and protect you and your family.

Kind regards,

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

ازسه میلیون حساب حتی یک ریال کم نشده

هفته نامه آسمان از زبان مدیر اداره نظام های پرداخت بانک مرکزی جزئیات تازه ای از سرقت اطلاعات سه میلیون کاربر بانکی را فاش کرده است.بیست و پنج فروردین، اطلاعاتی در یک وبلاگ منتشر شد که در نگاه اول حاکی از انتشار رمز کارت های سه میلیون مشتری بانکی بود. در همین رابطه هفته نامه آسمان با ناصر حکیمی، مدیر اداره نظام های پرداخت بانک مرکزی گفت و گو کرده است. بخش هایی از این گفت و گو به شرح زیر است:


روز چهار شنبه حدود 3 روز پیش یک تیم پایش در بانک مرکزی اخباری را دریافت کرد که طی آن یک شخص از کارکنان شرکت ارائه دهنده خدمات پرداخت بانکی ادعا کرد که اطلاعات بانکی برخی از دارندگان کارت بانکی را منتشر کرده است. وبلاگی هم شناسایی شد که گویا اطلاعات خاصی را در اینترنت منتشر کرده بود. باید تاکید کنم که کار این تیم همیشگی است و مختص به این یک مورد نیست. بنابراین رصد اطلاعاتی که در مورد نظام بانکی رد و بدل می شود کار این تیم است. به هر حال روز پنجشنبه تیم رصد اطلاعات بین بانکی این وبلاگ را به عنوان یک «تهدید امنیت شبکه» معرفی کرد و روز جمعه اطلاعیه بانک مرکزی در مورد تغییر رمز کارت های بانکی منتشر شد. در واقع پروسه ای که شما از آن به عنوان یک شوک یاد می کنید به این صورت بود.
 فیلتر کردن سایت یکی از کارهای بانک مرکزی بود. اما در این رابطه کارگروهی تشکیل شد و پس از بررسی ها مشخص شد که این فرد اطلاعاتی را از طریق فعالیت در شرکت ارائه دهنده خدمات پرداخت منتشر کرده است که اساسا اهمیتی برای امکان سوءاستفاده از حساب های بانکی افراد وجود ندارد . بررسی های بعدی نشان داد که از 160 میلیون کارت بانکی صادر شده هیچ کدام برداشتی صورت نگرفته است.
 هیچ گونه نفوذ و برداشتی از حساب های مردم صورت نگرفته است. ادعای شخص در وبلاگش صرفا از طریق گزارشات روزانه مردم بوده است، سهل انگاری مدیریتی یا نرم افزاری در یک شرکت خصوصی که عهده دار خدمات پایانه های فروش بود باعث این اتفاق شد.
این که فرد مدعی به مدیران بانک ها این موضوع را اطلاع داده را باید از خود مدیران بانک ها بپرسید. ایشان به ما چیزی را اعلام نکرده است.
ببینید به هر حال ما هم در بانک مرکزی بیکار ننشسته ایم. رویه های مدیریتی در سال قبل از سوی بانک مرکزی در این شرکت ها اصلاح شد اما طرح هایی نیز وجود دارد که ضمانت های اجرایی این شرکت ها را از طریق سیستم های رصد، پایش و استانداردسازی کامل عملیات در داخل شرکت ها و سوئیچ های کارت ها اصلاح کند.

• متن کامل گفت و گو با مدیر اداره نظام های بانک مرکزی از هیچ حسابی برداشت نشده است

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۴, پنجشنبه

I did not publish confidential information


I did not publish confidential information on my weblog. You can read my text in
I am not hacker
After my alarm in public networks Iranian banks forced to change all of this cards. All card numbers in my weblog are not valid now. Card numbers are different than account numbers in Iran. And I secured PIN by hiding it in a another random number. So my weblog was for a great alarm to card holders about danger that threats their accounts. Nobody cannot to misuse card numbers alone. There was not any another information like Name or Account Number and else in my weblog. Using pins without track2 information of cards is not possible too. I had track2 information too but I had sent them to bank managers. and I did not publish them in public network.
My action was a 'whistle blowing' and this action must to be protected from any law for freedom of news and protecting whistle blowers.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

Help me to get back my weblog

I know that google is blocking my weblog by a wrong decision. I need to get help from free reporters all around the world. My weblog was for warning of a great threat to accounts of card holders in Iran. Please help me to get my weblog back.

ircard.blogspot.com

Thanks to Kevin Townsend for supporting me.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

I am not hacker


First of all I must to say that this action is not Hack and is not Publishing secure account information of bank cards. Card number (PAN) printed on card surface plus hided 4 digits PIN1 inside of a 14 digits random number published here .It can not to have any danger for accounts. Just card holders are able to recognize their card number and PIN. So my weblog is just to warn card holders. I am warning them that their accounts are in danger.  Card numbers must be used with expiration date and CVV2 plus PIN2 for cardless transactions in our country. And physical card have track 2 information that is not in my weblog.

I was Software Manager at E. company. E. was PSP (Payment Service Provider ) of more than 8 different banks. Not only we had not HSM device. But also Switch Development Company did not exclude PIN information from log files. Card holders secure information were accessible to many peoples for more than 3 years.  Our security problem had great danger to card holder accounts. I tried to solve problem by forcing our managers to buy HSM device and to force second company for excluding PIN data. When I noticed they did not want to solve problem. I left the E. I sent 1000 card information to different bank CEOs anonymously. And warned them there is a great security problem in our banking system. I did not receive a reasonable response. They reported me to police too. Then I went to IT deputy of R. Bank and explained all problems. IT manager and his deputy were venal. Finally I left the country and begun to warn card holders by my weblog. This story happened in about one year.

I was a manger that decided to solve one great problem in our banking system. This is not Hack. I did not break any law. Any card holder have right to know what kind of danger is threating him. This is a philanthropy action.

I need to International helps from Human Right Defender’s organizations. Our government wants to catch me.

From your point of view what is the name of my action!?


(HSM “Hardware Security Module” is for managing keys and encrypting and decrypting of PIN)